English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4251 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He entered at that very moment . U درهمان لحظه وارد شد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
feed U وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
feeds U وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
snapshot U 1-ضبط وضعیتهای کامپیوتر در یک لحظه . 2-ذخیره سازی محتوای صفحه پر در حافظه اصلی در یک لحظه
snapshots U 1-ضبط وضعیتهای کامپیوتر در یک لحظه . 2-ذخیره سازی محتوای صفحه پر در حافظه اصلی در یک لحظه
zero hour U لحظه شروع ازمایشات سخت لحظه بحرانی
just before U درهمان دم
right before U درهمان دم
just U درهمان دم
hold a candle to <idiom> U درهمان درجه
thereabout U درهمان نزدیکی تقریبا
conscious error U خطای اپراتور که به سرعت تشخیص داده میشود ولی درهمان زمان قابل جلوگیری از آن نیست
cross modulation U مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
wake up U کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
squash tennis U بازی شبیه به اسکواش درهمان محوطه بین 2 نفر که امتیاز فقط بوسیله سرویس کننده به دست می اید و توپ وراکت فرق دارند
i had scarely arrived U تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
pay as you go principle U اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
momentarily U یک لحظه
flashed U لحظه
flashes U لحظه
seconds U لحظه
minute U ان لحظه
instants U لحظه
moment U لحظه
momentarily U لحظه لحظه
trice U لحظه
in two shakes U در یک لحظه
simultaneous U در یک لحظه
seconding U لحظه
instant U لحظه
jiff U یک لحظه
second U لحظه
momently U هر لحظه
jiffy U یک لحظه
flash U لحظه
seconded U لحظه
stound U لحظه
period U لحظه
periods U لحظه
moments U لحظه
now U در این لحظه
instances U لحظه مورد
instantaneous acceleration شتاب لحظه ای
instance U لحظه مورد
in an instant U دریک لحظه
takeoffs U لحظه اغازپرش
chronoscope U لحظه شمار
takeoff U لحظه اغازپرش
nick of time <idiom> U درآخرین لحظه
spots U زمان مختصر لحظه
moments U لحظه گشتاور چرخشی
last-minute hitch U گیریی در لحظه آخر
It was the work of a moment . U کا ریک لحظه بود
moment U لحظه گشتاور چرخشی
spot U زمان مختصر لحظه
anon U چند لحظه بعد
sleep a wink <idiom> U یه لحظه چشم روی هم گذاشتن
zero hour <idiom> U لحظه دقیق حمله درجنگ
from now on <idiom> U درست از همین لحظه به بعد
The moment I set eyes on you. , U از آن لحظه که چشمم بتو افتاد
double touch U ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double hi U ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
If you wI'll wait a moment. U اگر یک لحظه تلفن زد مرا خبرکن
to go down to the wire <idiom> U تا آخرین لحظه با تهیج معلق ماندن
half U مودمی که در هر لحظه در یک حالت کار میکند.
pullout U لحظه بیرون امدن موج سواراز اب
transients U باس ولتاژ خیلی کوتاه در یک لحظه
Let me think a moment . U بگذارید یک دقیقه ( لحظه ) فکر کنم
simultaneous foul U خطای متقابل در یک لحظه واخراج هر دو بازیگر
jobs U کارهایی که در هر لحظه در سیستم پردازش می شوند
to go down to the wire <idiom> U تا آخرین لحظه با تهیج نا معلوم ماندن
job U کارهایی که در هر لحظه در سیستم پردازش می شوند
transient U باس ولتاژ خیلی کوتاه در یک لحظه
ultimate stress U تنش یک تکه از ماده در لحظه گسستگی یا شکست
I just had dinner. U درست چند لحظه قبل شام خوردم
maximum U بزرگترین عدد کاربران که سیستم در هر لحظه می پذیر
maximum U بزرگترین حجم داده که هر لحظه ارسال میشود
cps U تعداد حروفی که هر لحظه چاپ یا پردازش می شوند
stall U برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
stalling U برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن
one address computer U ساختار کامپیوتر که کد ماشین آن در هر لحظه یک آدرس استفاده میکند
plumb point U نقطه شاغولی دوربین هواپیمادر لحظه عکس برداری
zero point U نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
multi user system U سیستم کامپیوتری که در هر لحظه بیشتر از یک کاربر را پشتیبانی میکند
monoprogramming system U سیستم پردازش دستهای که در هر لحظه یک برنامه را اجرا میکند
colds U خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold U خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
colder U خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
coldest U خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
vectors U پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
vector U پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
modem U مودم خودکار که در هر لحظه قابل فراخوانی برای دستیابی به سیستم است .گ
scroll U متن نمایش داده شده که در هر لحظه یک خط بالا یا پایین صفحه می رود
scrolls U متن نمایش داده شده که در هر لحظه یک خط بالا یا پایین صفحه می رود
editors U نرم افزازی که فقط یک خط از برنامه اصل قابل ویرایش در آن در هر لحظه است
editor U نرم افزازی که فقط یک خط از برنامه اصل قابل ویرایش در آن در هر لحظه است
block time U زمان سپری شده ا لحظه شروع حرکت هواپیما تالحظه توقف
heading crossing angle U زاویه بین سمت مسیرهواپیمای رهگیر و هواپیمای هدف در لحظه درگیری
strong side U سمتی از زمین که در لحظه معین توپ انجاست سمت جبهه تهاجمی
snapshots U چاپ ثباتها و بخش حافظه در یک لحظه مشخص , در هنگام رفع اشکال برنامه
serial U مدار جمع کننده که در هر لحظه روی یک رقم از عدد بزرگتر کار میکند
serials U مدار جمع کننده که در هر لحظه روی یک رقم از عدد بزرگتر کار میکند
snapshot U چاپ ثباتها و بخش حافظه در یک لحظه مشخص , در هنگام رفع اشکال برنامه
step U اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است
stepping U اجرای برنامه کامپیوتری که در هر لحظه یک دستور اجرا شود و برای رفع اشکال است
vertical U متن نمایش داده شده که بالا وپایین صفحه کامپیوتر حرکت میکند در هر لحظه یک خط
marketing U بررسی روشهای پخش و توزیع کالااز لحظه خروج از کارخانه تا رسیدن به دست مشتری
stand-off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
warm standby U وسیله پشتیبان جانبی که قابل تنظیم برای روشن شدن است در یک لحظه کوتاه پس از خرابی سیستم
stand-offs U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
trace U برنامه تشخیص که برنامهای که رفع اشکال میشود را اجرا میکند در هر لحظه یک دستور و وضعیته و ثباتها را نمایش میدهد
traces U برنامه تشخیص که برنامهای که رفع اشکال میشود را اجرا میکند در هر لحظه یک دستور و وضعیته و ثباتها را نمایش میدهد
traced U برنامه تشخیص که برنامهای که رفع اشکال میشود را اجرا میکند در هر لحظه یک دستور و وضعیته و ثباتها را نمایش میدهد
pop down menu U منو قابل نمایش روی صفحه نمایش در هر لحظه با انتخاب کلید مناسب
edlin U در DOS-MS امکان سیستمی که به کاربر امکان می ددهد تغییرات را خط به خط در هر لحظه بر فایل اعمال کند
step through U عمل برنامه رفع خطا که برای را خط به خط اجرا میکند تا خطا را در هر لحظه پیدا کند
layers U استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
layer U استاندارد ISO/OSI که مراحل عبور پیام از لحظه ارسال از یک کامپیوتر به کامپیوتر دیگر روی شبکه محلی را بیان میکند
to make an entry of U وارد
conscious U وارد
infare U وارد
comer U وارد
hep U وارد
intrant U وارد
pertinenet U وارد به
relevant U وارد
familiar U وارد در
step frame U استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
initiating U وارد کردن
lic U وارد بودن
make an entry U وارد کردن
initiate U وارد کردن
initiates U وارد کردن
intervener U وارد ثالث
ingoing U وارد شونده
knowledgeable U وارد بکار
the post has come U پست وارد شد
conversant U وارد متبحر
new comer U تازه وارد
immigrants U تازه وارد
enter U وارد شدن
entered U وارد شدن
immigrant U تازه وارد
versant U اشنا وارد
enters U وارد شدن
initiated U وارد کردن
inflictable U وارد اوردنی
induct U وارد کردن
importers U وارد کننده
import U وارد کردن
imported U وارد کردن
importing U وارد کردن
importer U وارد کننده
arrived in paris U وارد شدم
bring in U وارد کردن
incomer U شخص وارد
inbound U وارد شونده
inducted U وارد کردن
inducting U وارد کردن
inducts U وارد کردن
impoter U وارد کننده
impotable U وارد کردنی
importable U وارد کردنی
get in U وارد شدن
inputting U وارد کردن
arrive U وارد شدن
arrived U وارد شدن
arrives U وارد شدن
arriving U وارد شدن
carechumen U تازه وارد
entrant U وارد شونده
check-in U وارد شدن
check-ins U وارد شدن
newcomer U تازه وارد
newcomers U تازه وارد
proficient U وارد به فن با لیاقت
incoming U وارد شونده
entrants U وارد شونده
check in U وارد شدن
naturalizing U جزوزبانی وارد شدن
To barge in on someone. U سر زده وارد شدن
get a word in edgewise <idiom> U وارد شدن درمکالمه
To enter the field . U وارد معرکه شدن
I slipped into the room . U یواشکی وارد اطاق شد
naturalizes U جزوزبانی وارد شدن
initiate U تازه وارد کردن
initiates U تازه وارد کردن
initiating U تازه وارد کردن
naturalises U جزوزبانی وارد شدن
naturalising U جزوزبانی وارد شدن
naturalize U جزوزبانی وارد شدن
muscle U بزور وارد شدن
muscles U بزور وارد شدن
To deliver (strike ) a blow . U ضربه وارد ساختن
log in U وارد شدن به سیستم
inflict U ضربت وارد اوردن
inflict casualty U خسارت وارد کردن
inflicted U ضربت وارد اوردن
inflicts U ضربت وارد اوردن
impotable U مجازبرای وارد شدن
Recent search history Forum search
1construed
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1flash out
1I want to add a meaning, but it doesn't fuction!
1the rate at which total office space is leased less space vacated during a specific period of time
1range check
0عشق تنها چیزی هست که اگر واقعی شو بدست بیاری
0دستوراتی که در کرنل لینوکس میتوان وارد کرد
0نحوه کار با نرم افزار waze
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com